نویسنده: مهدی اكبرنژاد




 

به نظر می‌رسد كه میان زمینه‌های ظهور و نشانه‌های ظهور تفاوت وجود دارد.
زمینه‌های ظهور به آن دسته از رخدادهایی گفته می‌شود كه درواقع تحقق ظهور، به آنها وابسته است و به اصطلاح، شرط لازم برای ظهورند، نه شرط كافی. بنابراین، هرچند پدید آمدن آنها به عنوان پیش‌شرط ظهور لازم است، بدان معنا نیست كه با تحقق این حوادث، ظهور امام نیز واقع خواهد شد.
اما برخلاف اینها، نشانه‌ها، درواقع نوعی اعلام آمادگی برای ظهور است و با پیدایش آنها، یا ظهور محقق می‌شود و یا تحقق آن بسیار نزدیك است؛ معنا ندارد نشانه‌ای پدید آید، ولی صاحب آن نشانه بروز و ظهوری نداشته باشد. با جداسازی میان زمینه‌ها و نشانه‌های ظهور، برخی از پرسش‌ها و ابهام‌ها برطرف خواهد شد.

دیدگاه صدر و ارزیابی آن

سید محمد صدر درباره‌ی شرایط و نشانه‌های ظهور می‌گوید:
با این كه نشانه‌ها و شرایط، در مطالب كلی مذكور با یكدیگر شریكند، ولی با این حال، از جهات متعدد دیگری با هم فرق‌هایی دارند... .(1)
در اصل وجود این تفاوت چنین به نظر می‌رسد كه دیدگاه ایشان صحیح باشد و موضوعی كه با عنوان تفاوت زمینه‌ها و شرایط ظهور مطرح شد تا حدودی با این دیدگاه هم‌خوانی دارد؛ ولی باید توجه داشت كه ایشان در ادامه، در بیان تفاوت‌ها، نكته‌هایی را یادآور شده‌اند كه برخی از آنها قابل تأمل است؛ از جمله این كه در بیان تفاوت سوم می‌گوید:
لزومی ندارد كه نشانه‌ها حتماً در یك زمان واقع شوند، بلكه یك نشانه در یك زمان پدید می‌آید و پایان می‌پذیرد و نشانه‌ای دیگر در زمانی دیگر، اما شرایط این‌گونه نیست و باید با یك‌دیگر مرتبط باشند و در آخر كار موجب ظهور شوند، و به تدریج ایجاد شود و آن‌چه وجود می‌یابد، استمرار داشته و از بین نرود... .(2)
به نظر می‌رسد این تفاوت، تفاوت صحیحی نیست و نمی‌توان آن را پذیرفت؛ زیرا آن‌چه از معنای نشانه به دست می‌آید این است كه از نشانه باید به صاحب آن دست پیدا كرد و این سازگار نیست با این كه گفته شود: نشانه تحقق یافته و از بین رفته، ولی صاحب آن هنوز پیدا نشده است؛ این، با حكمت نشانه بودن سازگاری ندارد. وی در همین زمینه در بیان تفاوت پنجم میان آن دو می‌گوید:
تمام نشانه‌ها، پیش از ظهور پدید آمده و از بین می‌رود، لیكن شرایط، به طور كامل به وجود نمی‌آیند مگر نزدیك ظهور و یا به هنگام وقوع، و ممكن است از بین بروند... .(3)
اگر منظور وی این است كه در حالی كه هنوز ظهور تحقق نیافته این نشانه‌ها از بین می‌روند كه این، برخلاف صریح بسیاری از روایات است، كه پاره‌ای از نشانه‌ها را به هنگام ظهور تحقق یافته معرفی كرده‌اند؛ از جمله ندای آسمانی و خسف در بیداء، ولی اگر منظور او این است كه لازم نیست این نشانه‌ها حتی بعد از ظهور ادامه یابند، هرچند این سخن درستی است، ولی درباره‌ی شرایط نیز همین گفته خواهد شد كه آنها هم با تحقق ظهور لزومی در ماندگاری‌شان وجود نخواهد داشت. ایشان در جایی دیگر با صراحت می‌نویسد:
همه‌ی آنها نشانه‌ها پیش از ظهور تحقق می‌یابند. (4)
همان‌طوری كه اشاره شد این سخن با متن بسیاری از احادیثی كه تحقق برخی از نشانه‌ها را در حال ظهور دانسته است، مطابقت ندارد.

تعداد نشانه‌های ظهور

در منابع دینی، انبوهی از رخدادهای طبیعی و غیرطبیعی و دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی، جزو نشانه‌ی ظهور شناخته شده‌اند و بسیاری از پیشینیان شیعه همانند كلینی، نعمانی، صدوق، مفید و شیخ طوسی و برخی از پسینیان و نیز معاصران، با تفصیل بیشتری به تبیین این نشانه‌ها پرداخته‌اند. (5)
بسیاری از عالمان اهل سنت نیز، همانند ابن‌حماد، مقدّسی شافعی، ابن‌حجر هیثمی، حسام‌الدین هندی و سیوطی نشانه‌های ظهور امام مهدی (علیه السلام) را در كتاب‌های خویش برشمرده‌اند.
روشن است كه درجه‌ی اعتبار و درستی همه‌ی این نشانه‌ها یكسان نیست، برخی در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوار است و برخی دیگر نیز از اعتبار لازم برخوردار نیست.
برخی از این نشانه‌ها، تنها نشانه‌ی ظهور، و برخی، هم نشانه‌ی ظهور و هم نشانه‌ی برپایی قیامت است. برخی نشانه كلی و محوری، و برخی، بیانگر مسائل ریز و جزئی است.
بنابراین، نمی‌توان مشخص كرد كه نشانه‌های ظهور چه تعدادند، ولی مهم این است كه فراوانی احادیث به ما این اطمینان را می‌دهد كه در آستانه‌ی ظهور مهدی موعود (علیه السلام) و هم‌زمان با آن، حوادثی مهم، رخ می‌دهد كه شناخت این حوادث و تشخیص آنها، راه را بر مدعیان دروغ‌گو می‌بندد و با این نشانه‌ها به خوبی دست آنها رو خواهد شد.

تقسیم نشانه‌ها، به حتمی و غیرحتمی

با این كه شمار نشانه‌های ظهور در احادیث اسلامی، زیاد است، ولی نكته‌ی مهم این است كه بدانیم این نشانه‌ها به دو دسته تقسیم شده‌اند؛ یك دسته، «نشانه‌های حتمی ظهور» و دسته‌ی دوم، «نشانه‌های غیرحتمی» است. شاید منظور از نشانه‌های حتمی، نشانه‌هایی باشند كه پدیدار شدن آنها، بدون هیچ گونه قید و شرطی، قطعی و الزامی است؛ به گونه‌ای كه تا آنها پیدا نشوند، امام مهدی (علیه السلام) ظهور نخواهد كرد. اگر كسی پیش از واقع شدن نشانه‌های حتمی، ادعای ظهور كند، ادعایی نادرست است.
در برابر اینها، نشانه‌های غیرحتمی است، یعنی مقید و مشروط به اموری هستند كه در صورت تحقق آنها، این نشانه‌ها پدید می‌آیند؛ به عبارت دیگر، نشانه‌های غیرحتمی، چه پدید بیایند و چه پدید نیایند، امام مهدی (علیه السلام) ظهور خواهد كرد.
حمران‌بن‌اعین از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی تفسیر آیه‌ی دو سوره‌ی انعام كه می‌فرماید:
«ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ»؛
آن‌گاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت، و اجل حتمی نزد اوست.
پرسید، حضرت فرمود:
آنها، دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف، حمران از آن حضرت پرسید: محتوم چیست؟ فرمود: آن‌كه غیر از آن نمی‌باشد، عرض كرد: موقوف چیست؟ فرمود: آن‌كه در آنها مشیتی از خداوند است [شاید پدید آیند و شاید نیایند] حمران گفت: امیدوارم كه سفیانی از قسم دوم (موقوف)‌ باشد، امام فرمود: به خدا قسم، آن از حتمی‌ها می‌باشد. (6)
و یا در احادیث دیگر با صراحت از برخی نشانه‌ها به عنوان نشانه‌های حتمی یاد شده است. (7)
در این مجال به ذكر نشانه‌هایی می‌پردازیم كه به صورت مشترك در حدیث‌های شیعه و سنی آمده كه هم مهم‌ترین نشانه‌ها، و هم برخی از آنها نشانه‌های حتمی ظهور هستند.

الف)‌ندای آسمانی

منظور از ندای آسمانی صدایی است كه به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) همه‌ی مردم آن را از آسمان می‌شنوند. هرچند در روایات، تعبیرهای گوناگونی از این واقعه شده، همه‌ی آنها بیانگر این واقعیتند. و آن، صدای آسمانی است كه ظهور مهدی (علیه السلام) را به جهانیان می‌رساند. روایاتی كه در مورد این نشانه از طریق شیعه و سنی نقل شده فراوان است؛ (8) بسیاری از احادیث شیعه این نشانه را از نشانه‌های حتمی ظهور مهدی دانسته‌اند و بر تحقق آنها تأكید فراوان كرده‌اند؛ نعمانی از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل كرده است:
النداء من المحتوم ... (9)؛
ندا (‌آسمانی) از نشانه‌های حتمی است.
در شماری از روایت‌های شیعه و سنی علاوه بر این‌كه ندای آسمانی را از نشانه‌ها برشمرده‌اند، مضمون و محتوای این ندا را نیز توضیح‌ داده‌اند، هرچند مضمون‌های نقل شده در این‌گونه از احادیث، با هم متفاوتند، آن‌چه از جمع میان آنها می‌توان به دست داد این كه ممكن است آن ندای آسمانی دربردارنده‌ی همه‌ی این مضمون‌ها باشد كه به تناسب در هر حدیثی، بخشی از آن، ذكر شده است.
نعیم بن حماد از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل كرده است:
فی المحرّم یُنادی منادٍ من السماء: ألا إنّ صفوةُ الله من خَلقِه فلانٌ، فَاسمَعوا له و أطیعوه... (10)؛
در ماه محرم بانگی از آسمان برآید بدین مضمون كه برگزیده‌ی خداوند فلان است، پس سخنش را بشنوید و از وی پیروی كنید.
ابن‌المنادی از علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نیز چنین نقل می‌كند:
هنگامی كه بانگ برآورنده، از آسمان بانگی برآورد كه حق در آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است، در این هنگام مهدی ظهور خواهد كرد... .(11)
نعمانی درباره‌ی ندای آسمانی و ویژگی آن، از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل می‌كند:
... آن‌گاه كه منادی با نام مهدی بانگ برآورد، تمام ساكنان شرق و غرب عالم آن را بشنوند و هر انسان خوابیده‌ای بیدار خواهد شد و هر انسان ایستاده‌ای می‌نشیند و هیچ نشسته‌ای نیست جز این‌كه از هراس این ندا به پا خیزد... .(12)
وی در ادامه‌ی این حدیث، زمان ندا را روز جمعه مشخص كرده و درباره‌ی مضمون نداء، یك مطلب دیگری را نیز اضافه كرده، می‌نویسد:
...یُنادی باسم القائمِ و اسمِ أبیه... (13)؛
بانگ به نام مهدی و پدر او برآورده می‌شود.
شیخ طوسی نیز در حدیثی ندا را چنین روایت می‌كند:
یُنادی منادٍ من السماءِ أوّلَ النهار یَسمَعُه كلُّ قومٍ بأَلسنَتِهم، ألا إنّ الحقَّ فی علیّ و شیعتِه (14)؛
منادی، اول روز از آسمان ندا دهد، كه هر طایفه و گروهی با زبان خودش ندا را می‌شنود و آن ندا این است: بدانید حق با علی و پیروان او می‌باشد.
هرچند این‌گونه احادیث در پاره‌ای از موارد اختلاف‌هایی دارند، از مجموع آنها به نكته‌های زیر می‌توان دست یافت:
1. صیحه یا ندا، از نشانه‌های حتمی ظهور است كه به این مطلب در برخی روایت تصریح شده است.
2. محتوای این پیام آسمانی، دعوت به حق و حمایت و بیعت با امام مهدی (علیه السلام) است و این معنا با تعبیرهای گوناگونی بیان شده است.
3. این صدا، از آسمان است؛ به گونه‌ای كه همه‌ی مردم شرق و غرب، آن را می‌شنوند و به خود می‌آیند.

نقد یك دیدگاه

برخی تمایل دارند كه پدیدار شدن نشانه‌ی ندا را، با توجه به پیشرفت عصر كنونی در زمینه‌ی ارتباطات، از طریق ابزارهای رسانه‌ای امروزی تعبیر و تفسیر كنند؛ یكی از نویسندگان معاصر در این باره می‌نویسد:
گرچه پدیدار شدن ندای آسمانی، به گونه‌ی معجزه مانعی ندارد، تحقق آن به طور طبیعی هم امكان دارد و لزومی ندارد كه آن را پیچیده و حمل بر معجزه كنیم. در عصر صدور این روایات، پیش‌بینی چنین حوادثی، فوق‌العاده عجیب و تحقق عادی آن غیرممكن می‌نموده، ولی در جهان امروز، واقع شدن چنین پدیده‌ای امری بسیار طبیعی و عادی است. با استفاده از ماهواره‌ها و ابزارهای پیشرفته صوتی و تصویری، فرستنده‌های قوی و مدرن تلویزیونی رادیویی و وسایل و ابزار پیشرفته‌تری كه امكان دارد در آینده به كار گرفته شود به آسانی و هم‌زمانی می‌توان فریاد حق را به گوش جهانیان رساند. (15)
نویسنده‌ی محترم در ادامه، ندا دهنده‌ی این صدا را كه در برخی روایات جبرئیل معرفی شده، به سخن‌گوی حق و ندا دهنده‌ی شیطانی را سخن‌گوی باطل تعبیر كرده است:
بر این اساس، منظور از جبرئیل كه در برخی از روایات آمده سخن‌گوی حق و مراد از شیطان سخن‌گوی باطل است. (16)
داوری درباره‌ی این احتمال و نقد و بررسی آن نیازمند بیان چند مطلب است:
الف) هرچند ممكن است این‌گونه تفسیر و تأویل‌ها را گروهی بپذیرند، باید توجه داشت كه افزون بر اینكه مشكلی را حل نمی‌كند، در درازمدت می‌تواند پی‌آمدهای منفی نیز به دنبال داشته باشد، بدان جهت كه اگر دَرِ چنین توجیه و تفسیرهایی باز شود، طبیعی است كه به بسیاری از موارد دیگر نیز سرایت خواهد كرد. روشن است چنین روشی نتایج منفی در پی خواهد داشت، و از سوی دیگر، با در نظر گرفتن تحولات و پیشرفت‌های سریع امروزی، به ناچار هر روز در این تفسیرها دست برده و به تعبیرهای جدیدی روی آورده می‌شود كه خواه ناخواه موجب سست شدن بسیاری از اعتقادات مردم خواهد بود. افزون بر این‌كه چنین توجیه و تفسیر هیچ‌گونه شاهد و مؤید قابل اطمینانی نیز به همراه خود ندارد.
ب) باید گفت: با توجه به ویژگی‌هایی كه برای این ندای آسمانی در حدیث‌ها آمده، چنین توجیه و تفسیری عملاً ناممكن است و تعبیرهایی كه در برخی روایت‌ها آمده صریحاً برخلاف این تفسیر است.
با این كه در برخی روایات تصریح شده كه: «تمام افرادی كه در شرق و غرب عالم هستند این ندا را می‌شنوند» (17)، آیا می‌توان تصور كرد كه با توجه به پیشرفت‌های امروزی در وسایل ارتباطی، بانگی اعلام شود كه هیچ انسانی از آن، بی‌خبر نماند؟ مگر نه این است كه با وجود گستردگی وسایل ارتباطی، افراد زیادی هستند كه به دلایل مختلف، از بسیاری از اخبار و مسایل مهم جهان در بی‌خبری كامل به سر می‌برند، در حالی كه تمامی وسایل ارتباطی موجود، آن را بیان‌ كرده‌اند؟ حال كه چنین است چگونه ممكن است آن ندای آسمانی، كه به تعبیر برخی احادیث، تمام افراد شرق و غرب عالم آن را می‌شنوند، از طریق این ابزارها اعلام می‌شود؟
نكته‌ی دیگری كه در برخی از حدیث‌ها آمده این است كه این ندا از آسمان به گوش می‌رسد (18)، در حالی كه هرچند وسایل ارتباطی امروزی از امكانات فضایی استفاده می‌كنند، هرگز ندا و خبری كه از طریق آنها باشد، به عنوان ندای آسمانی شناخته نمی‌شود و این تطبیق هم، تطبیق شایسته‌ای نمی‌تواند باشد.
ج) در برخی روایت‌ها، وقتی از ویژگی‌های چنین ندایی سخن به میان آید یادآور می‌شود كه به هنگام برخاسته شدن این ندا، هیچ انسان خوابیده‌ای نیست جز این‌كه بیدار شود و هیچ ایستاده‌ای نیست مگر اینكه بنشیند و هیچ نشسته‌ای نیست جز این‌كه به پا خیزد و اینها از ترس و هراس آن نداست. (19) از این حدیث، چنین به دست می‌آید كه به هنگام برخاسته شدن این ندا، نوعی هراس و رعب میان مردم پدید می‌آید و یك حالت غیرعادی ایجاد خواهد شد. حال باید پرسید: این ویژگی را، در كدام یك از پیام‌های اعلامی از طریق رسانه‌های موجود می‌توان یافت؟ بدیهی است كه چنین وضعیتی آن هم به شكلی فراگیر تنها با یك پدیده‌ی غیرطبیعی و معجزه‌وار قابل تحلیل است.
د) تفسیر جبرئیل به منادی حق و شیطان به منادی باطل نیز، نمی‌تواند به واقعیت نزدیك باشد؛ چون علاوه بر وجود مشكل اولی كه این جا نیز وجود دارد، تعبیر برخی از روایات این توجیه را برنمی‌تابد؛ زیرا در یك حدیث، جبرئیل و شیطان كه منادی حق و باطل هستند این چنین توصیف شده‌اند:
ندای اولی (ندای حق)، ‌ندای جبرئیل است كه روح الامین می‌باشد... و در آخر همان روز، ندای ابلیس ملعون رانده شده شنیده می‌شود... .(20)
روشن است كه هم جبرئیل در این حدیث به روح الامین، كه پیام‌آور وحی الهی است، معنا شده و هم شیطان مشخص گردیده كه بر ابلیس تطبیق داده شده و چنین تصریحی، راه را بر هرگونه توجیه و تفسیری می‌بندد.

ب) سفیانی

از نشانه‌های دیگر ظهور مهدی موعود (علیه السلام) كه در روایات اسلامی فراوان از آن یاد شده، قیام سفیانی است؛ وی در منطقه‌ی شام خروج می‌كند و با مكر و فریب گروه زیادی را به دور خود گرد می‌آورد و بر بخش گسترده‌ای از سرزمین‌های اسلامی از جمله شام و فلسطین سیطره می‌یابد. هنگامی كه از ظهور امام مهدی (علیه السلام) باخبر می‌شود، سپاهی عظیم را برای جنگ با وی گسیل می‌دارد و در منطقه‌ی «بیداء» میان مكه و مدینه، با نیروهای امام برخورد می‌كند و به امر خداوند، همه‌ی لشكریان وی، به جز چند نفر در زمین فرو می‌روند و هلاك می‌شوند. (21)
در برخی احادیث شیعه، بر حتمی بودن خروج سفیانی تأكید شده است (22)‌ و آن‌چه از این روایت ها به دست می‌آید این است كه از جمله نشانه‌ای كه هم‌زمان، یا نزدیك به ظهور امام مهدی (علیه السلام) تحقق می‌یابد، خروج سفیانی است.
گرچه انعكاس این نشانه در احادیث شیعه خیلی بیشتر از آن چیزی است كه در احادیث اهل سنت آمده، در احادیث آنان نیز، این مطلب با تعبیرهای گوناگونی بیان شده، و در شماری از احادیث اهل سنت، تنها به سرنوشتی كه برای سفیانی وجود دارد، اشاره شده بی‌آن‌كه نامی از او به میان آید:
...فیُبعَثُ إلیه بَعثٌ فإذا كانوا ببیداءَ من الأرضِ، خَسفَ بهم (23)؛
گروهی حمله‌ور می‌شوند و در منطقه‌ی «بیداء» میان مكه و مدینه در زمین فرو می‌روند.
حتی در برخی از احادیث آنان، به نام سفیانی نیز تصریح شده و به پاره‌ای از حوادث و رخدادهای مرتبط با او پرداخته شده، بی‌آن‌كه آن را نشانه‌ای از ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی كرده باشند.
و در شماری از احادیث آنان، خروج سفیانی با صراحت از نشانه‌های ظهور امام مهدی (علیه السلام) شده است.
علامةُ خروجِ المهدیّ خَسفٌ یكونُ بالبیداءِ بجیشٍ فهو علامةُ خروجِه (24)؛
هنگامی كه لشكری در بیداء در زمین فرو رود، این نشانه‌ی خروج مهدی است.
با این همه روشن نیست چرا یكی از نویسندگان معروفِ حوزه‌ی مهدویت، به هنگام یادكرد از این نشانه با صراحت تمام می‌گوید:
درباره‌ی سفیانی فقط در كتب شیعه، مطالب و روایاتی آمده است و در كتب اهل سنت هیچ اثری از آن دیده نمی‌شود. (25)
ای كاش ایشان فقط عناوین فصل‌ها و باب‌های برخی كتاب‌های حدیثیِ اهل سنت را، كه درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) نگاشته شده، ملاحظه می‌كرد؛ زیرا در باب چهارم كتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر فصلی با نام «فی الخسفِ بالبیداءُ و حدیثِ السفیانی» وجود دارد كه ده‌ها روایت از منابع مختلف در آن گرد آمده است. هم‌چنین آیة‌الله صافی گلپایگانی در باب ششم كتاب منتخب الاثر به هنگام یادكرد خروج سفیانی، روایات مختلفی را از منابع اهل سنت، آورده‌اند.
همان‌گونه كه اشاره شد در روایات شیعه، این نشانه فراوان ذكر شده است؛ چنان‌كه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
... لا واللهِ! إنَّه لمِنَ المحتومِ (26)؛
به خدا قسم، آمدن سفیانی از موارد حتمی است.
و نیز از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده است:
إنّ أمرَ السفیانی من الأمر المحتومِ... (27)؛
سفیانی از مسائل حتمی است... .
در جای دیگر با همین محتوا از آن حضرت نقل شده است:
پنج نشانه پیش از ظهور مهدی خواهد بود كه یكی از آنها سفیانی است. (28)
روایات شیعه در این باره به حدی است كه برخی در مورد آنها ادعای تواتر كرده‌اند. (29)

سفیانی نشانه‌ی قیامت یا نشانه‌ی ظهور امام مهدی (علیه السلام)؟

همان‌گونه كه ذكر شد، گرچه بیشتر حدیث‌های اسلامی ظهور سفیانی را نشانه‌ی حتمی ظهور مهدی (علیه السلام) دانسته‌اند، برخی روایات نیز آن را از نشانه‌های قیامت معرفی كرده‌اند؛ برای نمونه، شیخ طوسی در حدیثی از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل كرده است:
ده موردند كه قبل از قیامت حتماً تحقق می‌یابند، سفیانی، دجال... خروج قائم... (30).
این حدیث با صراحت، گویای این است كه ظهور سفیانی از نشانه‌های قیامت است؛ با توجه به این حدیث و برخی از احادیث مشابه، چنین پرسشی در ذهن شكل خواهد گرفت كه آیا این حدیث با حدیث‌های دیگر، كه سفیانی را از جمله نشانه‌های ظهور مهدی (علیه السلام) می‌داند، تعارض دارد؟
در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت كه در برخی از حدیث‌ها و از جمله همین حدیث، اصل ظهور امام مهدی (علیه السلام) نشانه‌ی قیامت معرفی شده و اساساً برخی از دانشمندان و محدّثان اهل سنت، حدیث‌های مربوط به مهدی (علیه السلام) و قیام آن حضرت را در بخش نشانه‌های قیامت و اشراط الساعه آورده‌اند. (31) بنابراین، نشانه‌ی ظهور، امام مهدی (علیه السلام)، همانند خود ظهور آن حضرت، می‌تواند به گونه‌ای نشانه‌ی قیامت هم باشد، پس آن‌چه نشانه‌‌ی قیام امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده، خود، به نوعی نشانه‌ی قیامت هم به شمار می‌آید و به نظر می‌رسد با این توضیح، میان آن دسته از حدیث‌هایی كه خروج سفیانی را نشانه قیامت دانسته‌اند با حدیث‌هایی كه او را نشانه‌ی ظهور مهدی (علیه السلام) دانسته‌اند به نوعی هم‌آهنگی وجود دارد.

سفیانی كیست و چه نشانه‌هایی دارد؟

از برخی روایات شیعه چنین برمی‌آید كه وی شخصی است از تبار ابوسفیان كه نام وی عثمان و پدرش عنبسه است (32). برخی دیگر از احادیث وی را از فرزندان عتبة‌بن‌ابی‌سفیان معرفی كرده‌اند.(33) علی (علیه السلام) وی را فرزند معاویه می‌شمارد و در نامه‌ای به معاویه می‌فرماید:
ای معاویه! مردی از فرزندان تو، بدخوی و ملعون و سبك مغز و ستم‌كار و واژگون‌دل و سخت‌گیر و عصبانی است. خداوند رحمت و مهر را از قلب او برده است... لشكری به سوی مدینه گسیل می‌دارد، ... در این حال مردی پاك و پرهیزكار از آنها فرار می‌كند، كسی كه زمین را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت همان‌گونه كه از ظلم و ستیز لبریز شده است... .(34)
در شماری از احادیث، سخن از ویژگی‌های جسمی او به میان آمده و او را مردی چهارشانه، با چهره ای وحشت‌زا و سری بزرگ و آبله‌روی معرفی كرده‌اند كه وقتی انسان او را ببیند، می‌پندارد كه یك چشم دارد. (35)
امام باقر (علیه السلام) وی را چنین توصیف كرده است:
السفیانی أَحمَرُ، أَشقَرُ، زرَقُ لم یَعبدِ اللهَ قطّ... (36)؛
سفیانی رنگی سرخ، بور، و كبود دارد و هرگز سر به بندگی خداوند، فرود نیاورده است... .
آن‌چه از مجموع این حدیث‌ها و جز اینها به دست می‌آید این است كه وی از تبار ابوسفیان است-فرقی نیست كه فرزند عتبه باشد یا عنسبه و یا معاویه؛ چرا كه هر سه از فرزندان ابوسفیان می‌باشند-و خود ابوسفیان نیز مظهر شرارت و دشمنی بر ضد رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) بوده و فرزندان او نیز همیشه با خاندان رسالت سر ستیز داشته‌اند.
البته خصوصیات ذكر شده برای سفیانی بیشتر در روایات شیعه آمده و چندان در روایات اهل سنت به این خصوصیات پرداخته نشده است.

مدت و گستره‌ی حاكمیت او

از مجموع روایات چنین به دست می‌آید كه حركت و قیام اصلی سفیانی در منطقه شامات است و بیشتر تحركات وی، در همان نواحی صورت می‌گیرد و مناطق تحت تصرف او در همین حوزه‌ی جغرافیایی خواهد بود.
در چند حدیث از امامان معصوم (علیهم السلام) بر این نكته تأكید شده كه سفیانی بر مناطق پنج‌گانه: شام، حمص، فلسطین، اردن و قِنّسرین (37) مسلط می‌شود. (38)
برخی از احادیث، گویای این هستند كه مردمان شام، جز تعداد اندكی، از وی تبعیت می‌كنند. (39) و لشكر وی آهنگ مدینه دارد و به سوی آن‌جا حركت می‌كند كه در منطقه‌ای نزدیك مدینه به نام «بیداء» در زمین فرو می‌روند. (40)
درباره‌ی مدت زمان حاكمیت او هرچند مضمون روایت‌ها، مقداری با هم متفاوتند، همه گویای یك مطلبند كه دوره‌ی حكومت او به یك سال نمی‌رسد؛ برای نمونه برخی حدیث‌ها مدت زمان حكومت او را نه ماه ذكر كرده (41) و شمار دیگری از احادیث، این مدت را به اندازه‌ی زمان حمل بچه دانسته‌اند (42)‌ و در برخی روایات هشت ماه هم ذكر شده است. (43)
این احادیث با اندك اختلافی كه با هم دارند، در كوتاه بودن عمر حكومت سفیانی اتفاق نظر دارند.

سفیانی، جریان یا شخص؟

یكی از نویسندگان معاصر، سفیانی را جریان می‌داند نه یك شخص؛ وی در این باره می‌نویسد:
بر این اساس، در حقیقت سفیانی یك جریان است، نه یك شخص، نهضت پیامبران و اولیای الهی همواره با واكنش منفی و مخالفت‌ها و كارشكنی‌های سران شرك و نفاق روبه‌رو بوده است و در برابر هر مصلحی، فرد یا افرادی، با ویژگی‌های سفیانی ایستاده‌اند. (44)
ظاهراً نویسنده‌ی محترم در ادامه به هنگام پاسخ به اشكالات این دیدگاه، بر مطلبی تأكید كرده كه عكس آن چیزی است كه پیش‌تر بیان داشته؛ وی به هنگام پاسخ از این اشكال كه ظاهر روایات نشان می‌دهد فردی كه به عنوان سفیانی در آستانه‌ی ظهور، قیام می‌كند، یك فرد بیشتر نیست، می‌گوید:
اشكال ندارد كه در بستر تاریخ، سفیانی‌های متعددی باشند ... ولی سفیانی اصلی كه سرآمد همه‌ی سفیانی‌هاست در خباثت و شیطنت، در آستانه‌ی ظهور مهدی (علیه السلام) خروج می‌كند. (45)
باید گفت: هرچند وجود مظاهر شیطنت در مقابل جریان حق، یك سنت همیشگی و یك واقعیت انكارناپذیر است، سخن در این است كه آن سفیانی ذكر شده در روایات كه از نشانه‌های ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده آیا فردی خاص با مشخصات خاصی است یا یك جریان باطل در برابر حضرت مهدی؟
این‌كه بگوییم در بستر تاریخ سفیانی‌های زیادی بوده‌اند چندان ارتباطی با تحلیل سفیانی مورد بحث ندارد. البته در طول تاریخ جریان‌های منحرفی وجود داشته است كه در برابر حق ایستاده‌اند، چه اسم آن جریان را سفیانی بنامیم و چه یزیدی و یا فرعونی در این زمینه اشكالی وجود ندارد. آن‌چه مورد توجه است و گو این كه نویسنده‌ی محترم هم، همین مورد نظرش بوده، آن سفیانی ذكر شده در احادیث است كه بر ضد امام مهدی (علیه السلام) شورش می‌كند وگرنه هیچ بحثی روی آن جریان تاریخی كه وی بدان اشاره كرده نیست و به نظر می‌رسد با ویژگی‌هایی كه در احادیث مختلف برای او ذكر شده جز تطبیق سفیانی بر یك شخص، راهی وجود نداشته باشد. چون هیچ‌گاه نمی‌توان خصوصیات یك فرد را بر یك جریان منطبق كرد.

خروج شعیب‌بن صالح

از حوادثی كه هم‌زمان و بنابر برخی گفته‌ها نزدیك ظهور امام رخ می‌دهد و به گونه‌ای از نشانه‌های ظهور و شناخته شدن امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده، خروج و ظهور فردی است به نام شعیب‌بن صالح كه پیشاپیش لشكریان حضرت حركت می‌كند.
هرچند توضیح روشنی در مورد شخصیت وی در حدیث‌های اسلامی نیامده است، می‌توان از لابه‌لای آنها به دست آورد كه وی شخصی برجسته و دارای مقبولیت زیادی است كه حضور وی در میان لشكر امام و ظاهر شدنش در جلوِ آنها موجب اعتماد بخشی به سلامت قیام آنان است.
برخی حدیث‌ها وی را از قبیله‌ی بنی‌تمیم (46)‌ و برخی دیگر اهل سمرقند دانسته‌اند (47)‌ و بیش از این درباره‌ی او سخن به میان نیامده است.
قطب راوندی در دو جای از، الخرائج و الجرائح و نیز در قصص الانبیاء از قول ابن‌بابویه در كتاب نبوت، جریانی را در معرفی شعیب‌بن صالح ذكر می‌كند كه یادكرد از آن بی‌مناسبت نیست.
ابن‌بابویه می‌گوید:
سهیل بن سعید گفته است كه هشام‌بن‌عبدالملك مرا برای كندن چاهی مأمور كرد، وقتی چاه را كندم به دویست جسد رسیدم و آن‌گاه جمجمه‌ی مردی بلند قامت ظاهر شد و ما نیز اطراف آن را كندیم كه ناگهان با مردی ایستاده بر سنگی مواجه شدیم كه لباس‌های سفید بر تن داشت و دست راستش را بر زخم سرش گذاشته بود و هرگاه دست وی را از زخم بلند می‌كردیم خون جریان پیدا می‌كرد و وقتی به حال قبلی‌اش رها می‌كردیم همان‌گونه می‌ماند و بر لباس وی نوشته شده بود من شعیب بن صالح فرستاده‌ی پیامبر خدا (صل الله علیه و آله و سلم) حضرت شعیب هستم كه مرا به سوی قومش فرستاده كه مرا زدند و در این چاه انداخته و بر رویم خاك ریختند. سهیل بن سعید می‌گوید: ما واقعه را آن‌گونه كه دیده بودیم برای هشام نوشتیم و وی دستور داد به مانند قبل بر روی وی خاك بریزند. (48)
به هر حال، روایات اسلامی شیعه و سنی اتفاق نظر دارند كه شخصی به نام شعیب بن صالح هنگام قیام امام (علیه السلام) ظهور خواهد كرد و بسیاری از این حدیث‌ها وی را پیشاپیش و طلایه‌دار لشكر حضرت دانسته‌اند.
پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:
... إذا خرج السفیانی فی ستّین و ثلثمائة راكب ... و ینجرون إلی الكوفة، فینهبونها، فعند ذلك تخرج رایة من المشرق یقودها رجلٌ من نبی تمیم یقال له: شعیب بن صالح(49)؛
... وقتی سفیانی، با 360 سواره به كوفه بیاید و دست به غارت اموال بزند، در این هنگام پرچمی از مشرق ظاهر می‌شود و طلایه‌دار آن شخصی است از بنی‌تمیم كه به وی شعیب‌بن صالح گویند... .
نعیم بن حماد از عمار بن یاسر نقل می‌كند:
المهدی علی لوائه شعیب بن صالح (50)؛
شعیب بن صالح طلایه‌دار مهدی است.
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده كه فرمود:
قبل هذ الأمر السفیانی، و الیمانی، و المروانی، و شعیب بن صالح... (51)؛
پیش از ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سفیانی، یمانی، مروانی و شعیب‌بن صالح خواهند آمد.
شیخ طوسی از امام سجاد (علیه السلام) نقل می‌كند:
یكون قبل خروجه (المهدی) ... خروج شعیب بن صالح (52)؛
پیش از خروج مهدی، خروج شعیب‌بن صالح است.
راوندی به نقل از امام حسین (علیه السلام) از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل می‌كند:
... إذا حان وقت خروجه اقتلع من عمده ... و جبرئیل عن یمینه، و میكائیل عن یساره، و شعیب بن صالح علی مقدّمته (53)؛
هنگامی كه وقت خروج مهدی بشود شمشیر را از غلاف بركشد. جبرئیل در طرف راست وی، میكائیل در طرف چپ و شعیب بن صالح پیشاپیش او خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1.صدر، تاریخ الغیبة الكبری، ص 395.
2.همان، ص 397.
3.همان،‌ص 398.
4.همان، ص 397.
5.درباره‌ی نشانه‌های ظهور كتاب‌های ویژه‌ای تألیف شده است، كه شاید مفصل‌ترین آنها، كتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور نوشته‌ی سیدحسن میرجهانی باشد كه در دو مجلد قطور به چاپ رسیده است.
6.نعمانی، غیبت، ص301، ح5.
7.ر.ك: همان، ص 253، ح11 و ص252، ح15 و ص 264، ح26، كلینی، اصول كافی، ج8، ص 274، ح412، صدوق، كمال الدین، ج2، ص 650، ح7 و ص 252، ح14 و طوسی، غیبت، ص 435.
8.عجب آن است كه آقای صدر در تاریخ الغیبة الكبری، ترجمه‌ی افتخارزاده، ص 617 می‌نویسد: «امر دوازدهم: صیحه، این مطلب فقط در كتب شیعه امامیه وجود دارد...» به نظر می‌رسد این مطلب، با توجه به روایات زیادی كه در این باره در كتاب‌های حدیثی اهل سنت آمده-و در ادامه همین قسمت برخی از آنها ذكر خواهد شد-اظهارنظر صحیحی نباشد.
9.نعمانی، غیبت، ح11.
10.نعیم بن حماد، الفتن، ص 236، ح931 و مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل3، ص 141.
11.ابن‌المنادی، الملاحم، ص 196، ح143.
12.نعمانی، غیبت، ص 253، ح13 و ص 257، ح14.
13.همان، ص 257، ح15.
14.طوسی، كتاب الغیبه، ص 435.
15.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 287-288.
16.همان،ص 288.
17.نعمانی، الغیبه، ص 254، ح13 و ص 257، ح14.
18.مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل3، ص 145.
19.نعمانی، الغیبه، ص254، ح13.
20.همان.
21.متقی هندی، كنزالعمّال، ج14، ح38697-38698 و نیز مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل دوم.
22.ر.ك: نعمانی، الغیبه، ص 257، ح15 و ص264، ح26، صدوق، كمال الدین، ج2، ص 650، ح5 و طوسی، كتاب الغیبه،‌ص 435.
23.مسلم نیشابوری، صحیح، ج4، ح2882 و 2884 و احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص 290، 326 و 336.
24.نعیم بن حماد، الفتن، باب41، ح887 و متقی هندی، كنزالعمال، ج14، ح39669.
25.صدر، تاریخ الغیبة الكبری، ص 517.
26.نعمانی، الغیبه، ص301، ح5.
27.صدوق، كمال الدین، ج2، ص 650، ح5.
28.همان، ح7 و طوسی، غیبت، ص 435.
29.صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، فصل6، باب6، ص 568.
30.طوسی، كتاب الغیبه، ص 436.
31.ر.ك:فصل نخست همین نوشته، بخش اول.
32.صدوق، كمال الدین، ج2، ص 651، ح9.
33.طوسی، كتاب الغیبه، ص 443.
34.سلیم بن قیس، كتاب سلیم، ص 772، ح22 و بحارالانوار، ج33، ص 157، ح421.
35.صدوق، كمال الدین، ج2، ص 651، ح9.
36.نعمانی، الغیبه، ص 306، ح18 و بحارالانوار، ج52، ص 254، ح146.
37.«قنّسرین» نام شهری بوده در نزدیكی حلب كه در سال 351 ه‍.ق در زمان استیلای رومیان بر آن شهر، مردمان آن، از ترس كوچ كردند و از شهر، جز كاروان سرایی باقی نماند. (صفی الدین بغدادی، مراصد الاطلاع، ج3، ص 1126).
38.نعمانی، الغیبه، ص300، ح1 و صدوق، كمال الدین، ج2، ص 651، ح11.
39.نعمانی، همان، ص 305، ح14.
40.همان.
41.همان، ص 300، ح1.
42.همان، ص 301، ح3.
43.صدوق، كمال الدین، ج2، ص 651، ح11.
44.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 275.
45.همان، ص 276.
46.سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 98.
47.طوسی، كتاب الغیبه، ص443، ح437.
48.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 553 و ج3، ص116 و همو، قصص الانبیاء، ص.
49.سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 98.
50.نعیم بن حماد، الفتن، ص 216، ح216، ح863-864، سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 83 و به همین مضمون، طوسی، كتاب الغیبه، ص 462.
51.نعمانی، الغیبه، ص 253، ح12 و همین مضمون، طبری، دلائل الامه، ص 261.
52.طوسی، همان، ص 443، ح437.
53.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 550 و شبیه این مضمون، نعیم بن حماد، الفتن، ص 218، ح869 و ص 221، ح870-871.

منبع مقاله :
اكبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان كتاب(مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388